Lustrous moon & venus & love
Lustrous moon & venus & love

God is one


داستان جدید

ساعت 8 روز یکشنبه 13 بهمن بود که تماس گرفتن و خبر خواستگار جدید رو دادن ......دوباره داغون شدم......اون شب خیلی شب بدی بود.....همون خانمی که معلم کلاس اولم بود و همیشه میگفت من زینب رو خیلی دوست دارم واسه داداشش......

أی باااااااااااااباااااااااااا.......

با هزار جور  پند ونصیحت راضی شدم که اجازه بدم که تشریف بیارن خونمون.....

روز چهارشنبه 16 بهمن ساعت 4:45 اومدن.......یه دسته گل بزرگ......4 تا رز سفید......4 تا رز قرمز..... و دو تا هم .......

شازده پسر گل رو داد دست مامان.......

خواهر + مادر + خوده خودش......

جورابای سفیدشو با پیرهن سفیدش ست کرده بود.......

واقعاً هندسام بود......به محض ورود تمام حرفای 1 ساعت قبلمو پس گرفتم.......البته بیشتر فیلم بازی میکردم......

کت اسپرت آبی نفتی......با شلواراسپرت آبی نفتیش تو حلقم........

منم سلام و علیک کردم و رفتم تو آشپزخونه تا اینکه وقت چایی بردن شد......أی ی ی ی ی بااااااااااااااابااااااااااااااا........

ساعت 5:05 بود چایی رو بردم.......بعدش برگشتم آشپزخونه......

صدام زدن برگرد بیا بشین اینجا......بععععععععله.......رفتم نشستم اون دور دورا.......خواهرش گفت اونجا که فایده نداره بیا بشین روبه روی ما.......هیچی دیگه داشتم آب میشدم ولی خب پاشدم رفتم اون طرف.......

کلاً خانواده سرزبون داری هستن......خواهرش با روی بسیار گشاده و لبخنده جذابی که به لب داشت گفت خب این آقا.......ما هستش.....28 سالشه.....کارشو که میدونید.....بچه مومنی هستش.....لب به سیگار نزده......نماز خون......خیییییلی پسره خوبیه.....منم لبخند زدم......میدونستم پسره خوبیه......اونم که سرش پایین بود.....سر به........نبود ولی فقط پایین میز تلویزیون رو نگاه میکرد......هراز چند گاهی نگام به نگاش میفتاد اما تو دلم بلوا بود......

خواهرش منو یه جوره دیگه میشناسه.......یکم صحبت شد......بعدش گفت نمیدونم حالا هر سوالی هست بپرسید من در خدمتتون هستم یا اینکه اگه اجازه بدین برن صحبت کنن چون مهم خودشون دو تا هستن.....فقط قیافه که مهم نیست مهم انتظاراتی هست که از هم دارن البته قیافه هم مهمه ها ولی حرفاشون رو باید بهم بزنن چون جووونای امروز خودشون پسند میکنن و خودشون تصمیم میگیرن ......بعد به من نگاه کرد گفت اینجا میخواید صحبت کنید من تکون خوردم و با لبخند گفتم نه اینجا که.......پاشدم و به سمت گل پسرشون نگاه کردم و گفتم بفرمایید و خودم جلوتر رفتم داخل اتاق و برق رو زدم .......نشستیم.........

این از اون محمد هم که بچه کف هیئت بود مومن تر بود......گفت بسم االله الرحمن الرحیم توکل برخدا اولین سوال من از شما اینه که از همسر آیندتون چه انتظاراتی دارید؟ یهو دمای من رفت رو 186........هم خنده م گرفت هم گریه هم خجالت......گفتم یعنی چی؟ گفت این خودش 5 تا سواله که منتظرم جواب بدین.........گفتم اول اینکه یه سری واجبات رو انجام بده مثلاً من نگم پاشو نمازتو بخون و .....گفت خب اونا که حله دیگه؟.....گفتم هرچی .....یهو هنگ کرد گفت مثلا چی؟ گفتم هرچی.....آب دهن قورت داد و گفت اگه یه وقت نشد گفتم میتونم صبر کنم...سرشو به معنای تأیید تکون داد.....گفتم البته یه کوچولو........گفتم آدمی نیستم که حرف قبول نکنم گاهی اوقات هم راضی میشم........

گفت حجاب خییییییلی واسش مهمه ......از خانومای بدحجاب که هرروز دم مغازش میرن و میان بیزاره.......گفت خواهرم که از شما تعریف میکرد میگفت خیلی خوبه......میگفتم خب بازم بگو.......بعد میگفت من پریدم وسط حرفشو گفتم میگفت بیشتر خوبه......یهو دوتایی خندیدیم و گفت آره........

زیاد صحبت نکردم چون نخواستم اسراره درونیم رو بریزم بیرون.....چون مطمئن نبودم این همونی هست که میخوام.....گفت از سوال نکردنتون مشخصه که انتظار زیادی ندارید.....گفتم آخه من دختر خوبی هستم.....گفت إ؟ پس مثله خودمی..........دوباره خندیدیم......البته لبخند......

گفت سالی 4-5 بار میرم چین و دبی.....واسه آوردن جنس......که 15 روز طول میکشه......اینم یکی از شرایط من هست یعنی تو خونه تنها هستین.....

أه ه ه ه کلی حرف زد.....من فقط شنونده بودم......گفت درستم تا هرجایی که خواستی بخون من اصلاً مشکلی ندارم......وسطش گفت من فک میکنم شما هم فک کن ببین چه سوالی داری.....منم خالی بندی گفتم یادم نیست متاسفانه.......فکرم جای دیگه بود......

کم کم پاهام داشت بی حس میشد که گفتم خب من فک میکنم 2-3 روز دیگه جواب میدم گفت بعله حتما..... شما فک کن منم فک میکنم.......بعد هم پاشدم.......و یه بفرمایید و یه تعارف و اومدم بیرون از اتاق........یه 10 مین یا 15 مین دیگه یعنی ساعت 5:40 اینا رفتن...مادرش بازم باهام روبوسی کرد و خواهرشم بغلم کرد........

مادره پدر + عمو کوچیکه اومدن.....شام خونمون بودن........مادره مادر با دایی کوچیکه رفت خونشون......آخره شب هم دایی کوچیکه با عمه اومد و ساعت 10 رفتن.........

شب ساعت 2 خوابم برد از بس فک کرده بودم............کلی هم با نرگس اس بازی کردیم و باهام حرف زد........



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 387
بازدید کل : 7142
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 387
بازدید کل : 7142
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->